درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
خاطره ها سرنوشتم را بدهید تو بودي
دلم با تو بود سايه به سايه اي عزيز اما تو نديدي هميشه بود اشك ريز هميشه همه جوره پي لبخند تو بود اما تو نديدي با اينكه در بند تو بود هميشه رو بخدا توي دعاش تو بودي تو خيال و تو وجود و تو هواش تو بودي تو بودي كه نفس به نفس در آرزوي كنارت بود و بس تو هر حالي نشد بره فكر تو از يادش حتي وقت مناجات و دعا بعد نمازش تو بودي كه واسه يك لحظه نگاهت پا به پا از دور بود در بند راهت كاش مي ديدي علاقه پاكم را عشق و خواستن و اين حالم را تو نديدي هرگز نديدي اما همه عمرم زخدا خواهم خوشبخت باشي و خرم
سر ميكنم خيالت را
شايد كه نا اميدم از همه چيز اما گر نيايي هم هستي عزيز به عشق تو دل به دريا زدم و گفتم هر چه باداباد مي روم و رفتم رفتم به شهر عشق و عاشقي آنجا تو بودي و باغي از رازقي شدم در زندان چشمانت اسير كاش روزي كنار تـــــو شوم پير تو آن بودي كه در مهر و محبت ورزيدي آن را با عشق و معرفت مرا كرد نمك گير آن نگاهت تو رفتي ولي هستم براهت كنار پنجره رو به جاده ي آمدنت منتظرم روزي سربزارم بر دامنت در دعا خواهم از خدا وصالت را تا تو بيايي سرميكنم خيالت را دل شكسته شده چشمام پره از اشكاي غم رفت و يكبارم نشد بگيره اون سراغم دل تنهام بي هم نفس بي يار شد كنجي مهمون لحظه هاي بي قرار شد گرچه مثل سنگ شكست اين دل شيشه اي رو نتونست ازم بگيره اون عشق ريشه اي رو عشقي كه از ته دل هديه به اون كردم شكست منو ولي،دعام خوشبختيشه هردم
نظرات شما عزیزان:
سلام داداش یه کاری کن یا قالب وبلاگتو عوض کن یا قلمتو چشمم دراومد تازه من چشام ضعیف نیست اون بنده خدایی که عینک میزنه که دیگه اصلا نمیتونه بخونه
دلخود نشیااااااااااااااااااا باشه ![]() سه شنبه 21 تير 1390برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : محمد رضا
![]() ![]() |